نوری در اتاق زیر شیروانی

رووز مرگی های یک دختر

نوری در اتاق زیر شیروانی

رووز مرگی های یک دختر

تموم....

تموم شد... 

چه خووب...چه بد...تموم شد... 

چهارمین امتحانم که مبانی بوود، خودم اصلا ازش راضی نیستم. اما خیلی برام عجیبه که دووستام خیلی مطمئنن که من امتحانمو خووب دادم!!! 

پنجمیش ریاضی ۱ رو خیلی ناگهانی تصمیم گرفتم حذف کنم. البته الان واقعا خوشحالم که حدفش کردم. چون بعد از امتحان دووستام خیلی مینالیدن.  

اخریشم که ریاضی پیش بوودو کلا چرت و پرت. 

حالام که منتظر نتایجم و هیچ خبری نیست. انگار استادا مردن. ای کاش واقعا میمرن... 

 

 

 

رووزهای عجیبیه...رووزهایی که مدام منو یاده گذشته میندازه...وقتی برف میاد...وقتی باروون میاد...وقتی آسمون ابریه...یا حتی وقتی آفتابیه...هر رووزش منو یاد گذشته میندازه...  

شبی که برف زیادی میومد....وقتی همه برقای اطراف خاموش بوود...داشتم از پنجره بیروون رو نگاه میکردم...اسمونی که کاملا سرخ بوود...مه یی که همه جا رو گرفته بوود...دون دونایی که ارووم ارووم میومدن پایین...منو یاده شبی که توو یه خیابوونه خلوت...بعد از دیدنه یکی از فیلمای مزخرفه جشنواره فجر...و آشنا شدن بادختری که زندگیه خانوادگیم رو دگرگوون کرد...با خواهر و برادرم قدم میزدیم انداخت...

نظرات 1 + ارسال نظر
غزل چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:39 ق.ظ http://delneveshtehaye222.blogsky.com

نه بابا.. من الان در حال تموم کردنم؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد