الان نزدیکه عیده؟
بوی عید میاد؟
باید بریم خرید کنیم؟
من که تووی این مدت تنها چیزی که از نزدیک شدن به عید متوجه شدم، مترو و اتوبوس های وحشتناک شلوغه که پدرمو درآورده...من نمیدونم واقعا. این همه خانوم. اول صبحی. ساعت ۷. کجا دارن میرن واسه خرید؟؟؟ توو راهه برگشت. نزدیک عصر. این همه باری که خریدن رو با چه تصوری میارنش توو مترو؟ اینم وضع شرووع ترم ۲!!! احساس میکنم هرچی درد و مرض که همه، زمان پیری میگیرن، من از الان دارمشون! کمر درد. پا درد. دست درد. قلب درد!!! کلا درد درد درد!!! چجووری زنده م خودمم نمیدونم!!! (این ایکون نماد قاچاقی زنده بوودنه!!!)
تقریبا ۱۶رووز دیگه عیده...۱۲ رووز دیگه عرووسیه...حالا من هیچی ندارم. باید چیکار کنم؟!!!
امسال که تصمیم گرفتم تا حدودی دست از پسر بوودن بردارم و تیپم رو دختروونه کنم، همه چیز بی ریخت شدن!!! شانس نداریم که!!!
میای بری کفش بخری...پاشنه میاد جلوت ۱وجب!!! خب آدم دلش میخواد
خب چیکار کنم که قدم ماشالا رعناست!!! بعد به خودم میگم اونایی که پاشنه دار میپووشن کلی مریضی میگیرن(حالا انگار من ندارم!!!) و از خدا تشکر میکنم که قدم بلنده و نیازی ندارم مثله خیلی ها غصه بخورم و دنبال دوا درمون نداشته ش بگردم تا بلند شم!!!
ولی خدایی کفش پاشنه دار جذابه!!!...
میای بری شلوار بخری... هرچی میپووشی یه کم برات گشاده!!! و باید بدی خیاط درستش کنه!!! اول کمی ناناحت میشما!!! بعدش میگم خدایا شکرت که من خیلی باربی هستم! چون مثله خیلی از افراد چاق، مجبوور نیستم دنبال دوا درمون باشم و میتونم هرقاقالی لی ای که دووست دارمو بدون نگرانی بخورم!!!
میای بری مانتو بخری...مممممممممم...اینو خدایی هنوز نرفتم دنبالش!!!
درکل هنوز چیزی نخریدم. ولی این خریدها همیشه باعث میشه به خودم ببالم و از خدا تشکر کنم!
پی.ترم۲.نوشت: این ترم دانشگاهو خیلی دووست دارم. درسته درسا سنگینه. اما شیرینه...سختیش یه جوورایی به آدم حس خووبی میده...توصیفش واقعا سخته...