هیچ وقت خونه تکوونی عید رو دووست نداشتم. کلا وقتی خوونه میریزه بهم این شکلی میشم. هیچ وقت هم نقشی تووی تمیز کردن خونه نداشتم. تا الان که خواهری به مادری کمک میکرد. وقتی هم که ازدواج کرد بهانه ی درس و کنکوور نجاتم داد.
اما امسال دیگه هیچ بهانه ای ندارم. و مجبوورم لااقل اتاق خودمو تمیز کنم. اونم بعد از دوسال که اصلا دست نخورده بوود. فک کن چقدر کثیفه الان!!!
گمونم به اندازه ۲سانت رو کل وسایلم خاک نشسته!!! هرکی میاد توو اتاقم میگه رها خجالت بکش مثلا تو دختری!!!
البته این حرفی که میزنن رو اصلا قبول ندارم. حالا دخترم که چی؟ ولی قبول دارم که خیلی نامنظم هستم.
2 رووزه که شروع کردم به خونه تکونی!!! با این قیافه! خونه تکونی به معنای واقعی. یه زلزله ی واقعی راه انداختم. فک میکنی توو این دورووز کارم چی بووده؟ فک میکنی کل اتاق الان دیگه جمع و جوور شده؟ نه بابا!!! ۲رووزه تمامه درگیره ۱ کتابخونه ی ۸طبقه ای هستم!!!
کل طبقات و ریختم پایین. و در مجموع ۶ کیسه ی بزرگه پر زباله تهیه کردم!!! تمامیه جزوه های دبیرستانیمو ریختم بیروون...این میون یه دوره کامل ۴ سال زندگیمو مرور کردم...
سال اول دبیرستان...کتاب زبان...:یه لک خوون. وقتی داشتم سر کلاس زیر میز homeworkهای ربوکاپم رو مینوشتم ,دبیر گرامی منو برد پای تخته و ازم درس پرسید و من به طرز بدی ضایع شدم و وقتی نشستم از عصبانیت دستم رو زخمی کردم...
دفترچه ی آزمون قلم چی...:شماره یکی از بچه هارو پشتش نوشته بوودم...و وقتی "بزرگترین حماقتم" اونو دید طبق معمول بدگمانی هاش بهم شروع شد و فکر کرد که بعد از آزمون از کسی توو خیابون شماره گرفتم...نمیدونم منو چی دیده بود...یه دختر خیابونی؟...
کارت پستالی که از یکی از هم کلاسیام به مناسبت ولنتاین گرفته بوودم...:اولین هدیه ولنتاین از یه هم جنس! دختر مهربوونی بوود و به همه کارت پستال داد...شاید اون ندونه...اما این بهترین هدیه ای بوود که تووی چنین رووزی گرفتم...چون پشتش یه دنیا دوست داشتنه صادقانه بوود...
شماره استادایی که گرفته بوودم و بدون اهمیت میون کاغذ پاره هام گذاشته بوودمشون...:خواستم بندازمشون دوور...اما گفتم شاید بعد از فارغ التحصیل شدنم بتونم ازشون استفاده کنم...
تقویمی که سالرووز تولد دووستامو نوشته بوودم...وقتی ورقش زدم تازه دلیل ناراحتیه دووستم مینا رو متوجه شدم...21 رووز از تولدش گذشته بوود و من حتی یه تبریک خشک و خالی هم نگفتم بهش. در صوورتی که قابی که اون بهم هدیه داد هنوزم رووی دیواره...
دست نوشته هام برای نابوودکننده ی زندگیم...وقتی خووندمش به تمام رووزایی که با حماقت زندگی کردم تف کردم...
دفترچه برنامه ریزیم برای کنکوور: آخ که چه خاطراتی تووش بوود...همش دلهره...همش استرس...ولی یه نکته ی خووب داشت...توو هر صفحه ش نوشته بوودم باید نرم افزار قبول شم...که شدم!!!
گووشه ی هر کتابی رو که نگاه میکردی...پر از خاطره بوود...یادش بخیر...
و در کل...خونه تکوونی امسال برام خیلی با ارزش بوود...خیلی...هم اینکه خاطرات بدم رو برای همیشه نابود کردم...و هم اینکه کلی چیزای خووب پیدا کردم...
فقط امیدوارم هر چه زوودتر تموم شه. چون به خاطر دیزاین جدید و خریدن وسایل نو هنوز اتاق جمع نشده. و معلووم نیست تا کی طول بکشه! و منه بنده خدا ویلوونو سرگردوون شدم!!!
پی.عید.نوشت: دوسش ندارم...حالا که داره میاد حس خووبی ندارم...
بابا زرنگ.. من تازه شروعش کردم.. خدا کنه برسه روزی که تموم شه.. باورت نمیشه اگه بگم چقدر از شلخته بودن خودم حالم به هم خورد.. همه جا خاک.. ولی رها من موندم چرا انقدر کتاب نو دارم.. اصلآ همش نوه..


نامردا حتی بهم رحم نکردن دیوارای اتاقمو یکی دیگه تمیز کنه.. خب دستم میشکنه خودم تمیز کنم.. یادته عید تو اسکان داشتیم کلاس رو میچیدیم؟؟ فرش رو جارو می کردیم.. یهو با دیدن فرش تا شده یادش افتادم..
ما داریم عید فرار می کنیم از دست مهمونا
آرومش کن ولی یه کار نکن گیر کنی بدتر.. زود گول می خورن.. نگران نباش.. شک ندارم میتونی..
دیر نیست که!!!اره کاش تموم شه!من که مردم دیگه!!!خودمونیما!منم حالم به هم خورد!!!
من که هر کتابی بوود سر به نیستش کردم!!!
اخی...یادمه...چقدر برای از دست ندادن کلاسمون با چگینی جنگیدیم.گفتیم خودمون تمیزش کردیم!!!
ما هم میریم.اخ جوووووووووووووون
خودم گوول نخورم جای امیدواریه!!!
خدایی لحن ادبی تو کلامم شیرجه میزنه.. شروعش
زیاد انشا نوشتیا!!!
حال ما خوب است..
اما
تو باور نکن !
چرا...
رها خانوم بی زحمت اطاق ما رو تمیز کنی چند میگیری ؟ متری حساب میکنید دیگه نه ؟
بعد این کامنت منو خواهی کشت ُ قول میدم !
اشهدتو خووندی؟!!!
به به ببینکی اومدهههههههههه خوش اومده (با خودم بودماااااااااااااا خوشحال نشی فک کنی با توام
)
خوبه خوبه کار کن و به مادر گرامی کمک کن عزیزممممم ایشالا سال بعد هم کمک بیشتری میکنی در امر مهم خانه تکانی
چه خودشم تحویل میگیره
دیگه پشت دستمو داغ گذاشتم
جیگرتو سیخ سیخ!!
سلاااااااااااااام دوست هم اسمم !
وای خونه تکونی ... امسال من بنا به دلایلی از شرکت در امر خطیر خونه تکونی معافم ! آخ جوووووون ! خوشحالم !
سلام!!!!
اسمتو دیدم یهو جا خوردم!!!
خوش به حالته پس!!!
سلام
اگه معلم از کلاس بیرونت میکرد حتما خودکشی میکردی مگه نه؟
از وبلاگ نیما اومدم اینجا دستتون درد نکنه بابت اون کلیپ خیلی باحال بود
سلام
خودکشی که نه.ولی یه بار که از کلاس بیروون افتادم خیلی گریه کردم.چون بحث در مورد مسائل دینی بوود. و معلممون به خاطر تناقض حرفای من با حرفای خودش منو از کلاس انداخت بیروون.و چون نتونسته بوودم حرفمو آزادانه بزنم گریه م گرفت.
پس دوست نیمایی.خوش اومدی.خوشحالم که همه از کلیپ خوششون اومده