تموم شد...
چه خووب...چه بد...تموم شد...
چهارمین امتحانم که مبانی بوود، خودم اصلا ازش راضی نیستم. اما خیلی برام عجیبه که دووستام خیلی مطمئنن که من امتحانمو خووب دادم!!!
پنجمیش ریاضی ۱ رو خیلی ناگهانی تصمیم گرفتم حذف کنم. البته الان واقعا خوشحالم که حدفش کردم. چون بعد از امتحان دووستام خیلی مینالیدن.
اخریشم که ریاضی پیش بوودو کلا چرت و پرت.
حالام که منتظر نتایجم و هیچ خبری نیست. انگار استادا مردن. ای کاش واقعا میمرن...
رووزهای عجیبیه...رووزهایی که مدام منو یاده گذشته میندازه...وقتی برف میاد...وقتی باروون میاد...وقتی آسمون ابریه...یا حتی وقتی آفتابیه...هر رووزش منو یاد گذشته میندازه...
شبی که برف زیادی میومد....وقتی همه برقای اطراف خاموش بوود...داشتم از پنجره بیروون رو نگاه میکردم...اسمونی که کاملا سرخ بوود...مه یی که همه جا رو گرفته بوود...دون دونایی که ارووم ارووم میومدن پایین...منو یاده شبی که توو یه خیابوونه خلوت...بعد از دیدنه یکی از فیلمای مزخرفه جشنواره فجر...و آشنا شدن بادختری که زندگیه خانوادگیم رو دگرگوون کرد...با خواهر و برادرم قدم میزدیم انداخت...
بدون هیچ تلاشی...۳ تا از امتحانا گذشت...
اولیش با یه دنیا استرس و نفس نفس زدن شرووع شد...
فارسی بوود.
خیلی خووب نخونده بوودم. وقتی علاقه ای نباشه قطعا نمیشه درس خووند. وقتی رفتم سر کلاس یه دختره سر جام نشسته بوود. منم اصلا حال و حوصله نداشتم. رفتم بهش گفتم مطمئنی درست نشستی؟ بنده خدا هول کرد و گفت نه! گفتم فکر میکنم این جای من باشه. بلند شد و گفت بیا بریم چک کنیم! حالا جفتمونم ترم اولی! نمیدونیم کجا باید بریم ببینیم شماره صندلیا رو! گفتم بیا بریم سایت. رفتیم دیدیم سایت بسته ست! یه خانومه که دید هول کردیم گفت برید ساختمان فلان طبقه فلان اتاق فلانتر! یعنی یه دنیا فاصله با جایی که بوودیم. بدو بدو رفتیم و با کمال شرمندگی دیدم من اشتباه میکردم و صندلیه من پشت اون دختره ست! خیلی خجالت کشیدم. ولی خدایی دختره خیلی خووب برخورد کرد! وقتی رسیدم سر کلاس دیگه نفسم بالا نمیومد. حالم خیلی بد شده بوود! یه پسره هم پشتم نشسته بوود در به در دنبال یه لغت میگشت و با بقیه ور ور میکرد. کلا از اوون اوله ترم حالم ازش بهم میخورد. برگشتم و با داد گفتم معنیش میشه این! همشون خشکشون زد. بنده خدا لال شد! وسط امتحانم انقدر بچه ها ویز ویز کردنو تقلب کردن سر درد گرفتم برگه مو اولین نفر دادم اومدم بیروون! بعد از امتحانم چون سوالای فارسی هماهنگ نبود یه سریا میگفتن خووب بوود یه سریا میگفتن بد! درکل استاده ما کلی فحش نووشه جان کرد!
دومین امتحانمم فیزیک بوود!
اخه امتحان رو میندازن ۸ صبح؟ با هزار بدبختی خودمو رسووندم دانشگاه اخرم دیر رسیدم. برگه هارم داده بوودن. فقط میدونم وحشتناک بوود. بعد از امتحان هم اکثرا بچه ها مینالیدن. امان از اینایی که میگن خووب بوود. دلم میخواست له شون کنم! بعد از امتحانم با اکیپ دلقکمون رفتیم یه جا بخور بخور و خنده بازار تا یه کم حالمون جا اوومد!
سومیشم زبان بوود!
به به. هی سوالو میخوندیم میدیدیم بلد نیستیم الکی یه گزینه میزدیم! استاد اهل حال باشه همینه دیگه!!! (البته امیدوارم این ترم عوض نشده باشه!!!وگرنه بدبختیم!)
فردا هم برنامه نویسی دارم.
خیلی از بچه ها این درسو حذف کردن. وقتی منم میگفتم دلم میخواد امتحانشو ندم بچه ها میگفتن تو که بلدی!!! والا نمیدونم من بلدم یعنی چی!!! در هر صوورت خیلی میترسم. امیدوارم این بکی به خیر بگذره!