حدودا ۲ ساعت تا سال تحویل مونده. این اولین سالی هست که کنار سفره ی هفت سین، کنار جمع خودمونیه خانواده نیستیم. لحظه ای که همیشه برام پر از استرس بووده. چشمامو میبستم...بابا آیه های قرآن رو زیر لب زمزمه میکرد...مامان دستاش روو به آسمونو ریز ریز اشک میرخت و با خدا راز و نیاز میکرد...و من فقط گووش میدادم...به صدای مخلوط شده ی مامان و بابا و تلویزیونی که فقط ویز ویز میکرد...مامان یهو میگفت...رها بزن اون کانالی که اذان خوشگله رو میگه...موذن زاده رو میگفت...وقتی صدای بوووووووب میومد و سال تحویل میشد همدیگه رو میبووسیدیم. بابا از لای قرآن دشتشو برمیداشتو بهمون میداد...و من با همون شیطنت همیشگی بهش میگفتم بابایی تراول ما فراموش نشه...مامان بهمون شیرینی تعارف میکرد...من این عیدو دووس دارم...
اما امسال...با فوت ناگهانی بابایی...همه چیز به هم ریخت...اینبار خونه ی بابایی هستیم...نمیدونم قراره امسال چطوری شروع بشه...اما میدونم...سالی که اینجووری با بغض شروع میشه رو دووس ندارم...
سال خوبی داشته باشین...
خدا رحمتشون کنه...
عیدتون قشنگ...
ممنوون
سلام رها . منظورت پدربزرگت بود دیگه نه ؟ این چه جور پست نوشتنه یره . من الان مخم هنگ کرده . امیدوارم روحش در شادی و آرامش باشه .
اره نیما.بی خیال!!!
روحشون شاد
سال خوبی داشته باشین
ممنون
سلام گلم
متاسفم بخاطر باباییت
مطمین باش سال خوبی میشه چون اون برا همه یعزیزاش خوبی و خوشبختی میخاد
ممنون ووری جان
سلام.. سال نو مبارک.. سال خوبی داشته باشی.. امیدوارم آخرین غم این سالت باشه..
مرسی غزلی
سلام رها
پوریام ((( آفتاب پرست )) سال نوت مبارک
من ۴ سال پیش سالک اینجوری تحویل شد با فوت ادربزرگم که خیلی بهش نزدیک بودم
حس و حال اون شب رو برام زنده کردی
خدایشان بیامرزاد
سلام پووریا.اخی.خدا بیامرزه.